صبح خواب بودم دیدم تلفن زنگ خورد

خانوم گلزار هنوز نیومده بود خونرو تمیز کنه مجبور شدم پاشم

خلاصه سوییشرت گشاد پوشیدمو کشون کشون رفتم تلفنو برداشتم

با صدای خمار و خواب آلود 

+بله؟

-مادمازل زیبا.نمیخواین تشریف بیارین پایین؟

(رسما از خواب پریدم)

+باباااایی؟!! خوووبیی؟پاایین واسه چی؟

-اونش بماند دیگه.شما آماده شو بیا پایین

ان چنان به خودم رسیدم که گلزار که منو دید هی سر تاپامو چک می کرد(کاملا مشکوک)

سرمو به نشانه تاسف ت می دادم و می خندیدم 

کیفمو برداشتم و رفتم ازش خداحافظی کنم

دیدم زیر لب داره میگه:وای وای خدا میدونه کجا میخواد بره این دختر؟با کی می خواد بره؟؟بلاایی سرش نیااد!!

دستمو پهن کردم رو شونش و نیشم تا بنا گوش وا شد

از اونجایی که تو حاله خودش بود حسابی ترسید .گفت:دختر هیچ معلومه کجا داری میری تو؟(عصبی)

-بابا پایین منتظره گلزاری.دارم میرم پیشش

چنان نفس راحتی کشید که انگار بار چند تنی روی دوشش بود:)

+باشه برو عزیزم.مراقب خودت باش

با اینکه این رفتارا خیلی ازم عجیبه و دیر به دیر سر میزنه

ولی براش بوس فرستادم:بااای بااای!!

رفتم پایین و دیدم که بابا با لبخند کنار در ماشین واستاده و بهش اشاره می کنه

خلاصه جلو کافه ی مورد علاقم نگه داشت.اومد درو وا کرد و ارنجشو به سمتم دراز کرد:بفرمایید خانم زیبا

نمیدونین تو دلم چه عروسی بود فقط جلو خودمو نگه می داشتم که بابارو کبود نکنم با گاز:)

خیلی روز قشنگی بود خیلی:))

نشسته بودیم بهش گفتم:بابا.این کارایه  تو منو از دوست شدن با هر کسی محروم میکنه دیگه درسته؟(با شیطنت)

از اون اخمایه جذاب و مردونشو که دوست دارم کرد بعد تو چشام نگاه کرد گفت:معلومه که بله!تا وقتی من هستم هیچکی حق نداره نگات کنه.هیشکی!

به لیوان روی میز اشاره کرد:بخور اونو گرم شی دختر قشنگم

 

پ.ن:عاقا من میخوام با بابام عروسی کنم:((

پ.ن:کی بجز بابا همش منو سوپرایز میکنه اصن؟کیی؟

 

 


تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

HonorGames Blog | مکمل بدنسازی راهنمای سفر اخبار شهرستان آغاجاري bitcoinihai آگهی و تبلیغات اینترنتی بهترین عکس ها و کاریکاتور های فوتبالیست ها و مربی های فوتبال